ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار شب پنجم محرم - لطیفیان - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :36
بازدید دیروز :31
کل بازدید ها :6145170

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

گرچه قدم کوچک است و بار ندارد
بیشتر از یازده بهار ندارد

عشق تو با سن و سال کار ندارد
سر کشی عشق من مهار ندارد

هرکه شد از عشق مست عبد حسین است
هرکسی عبدلله است عبد حسین است

من که پسر خوانده ی سرای عمویم
ماحصل زحمت دعای عمویم

دست چه باشد کنم فدای عمویم
دار و ندارم همه برای عموم

در سر ما فرق ، بین دست و جگر نیست
مرد خدا نیست آنکه مرد خطر نیست


حضرت عزوجل که ترس ندارد
کوه وقار از کوتل که ترس ندارد

طفل حسن از جدل که ترس ندارد
بچه ی شیر جمل که ترس ندارد

وای اگر نیزه ای به دست بگیرم
زیر و زبر میکنم به عشق امیرم


از سر شوق است اگر که بی کفنم من
مرد بی دفاع عمو حسین منم من

طفل حسن زاده نه خودم حسنم من
عمه مهیای جنگ تن به تنم من

یک تنه پس میزنم به لشکر کوفه
عمه سپاهت منم برابر کوفه


حال که در خیمه های او پسری نیست
از علی اکبرش دگر خبری نیست

ماندن من در حرم چنان هنری نیست
دست ضعیفم که هست اگر سپری نیست

دست من از جنس دست مادر آقاست
ارث قدیمی ما ز کوچه ی زهراست


جان که نباشد حرم چه فایده دارد
بعد عمو پیکرم چه فایده دارد

از همه کوچکترم چه فایده دارد
حبس شدن در حرم چه فایده دارد

عمه یسار و یمین چقدر شلوغ است
دور عمو را ببین چقدر شلوغ است


زانوی من خم شد آن سوار که افتاد
از روی مرکب بی اختیار که افتاد

با طرف راست یک کنار که افتاد
بر روی شمشیر و سنگ و خار که افتاد

عمه ببین نیزه را به مشت گرفتند
موی عموی مرا ز پشت گرفتند


عمه بس است این همه تپیده شدن ها
ضربه ی شمشیر ها شنیده شدن ها

زیر لگدهای چکمه دیده شدن ها
این طرف و آنطرف کشیده شدن ها

دیر شد عمه بیا و مرا رها کن
عمه برو در میان خیمه دعا کن


آمد و آن تیرهای جدا شده را دید
روی تنش زخمهای وا شده را دید

دور سرش چند مرد پاش ده را دید
در بدنش نیزه های تا شده را دید

یابن خبیثه چرا به سینه نشستی
روی حسینیه ی مدینه نشستی
***علی اکبر لطیفیان***


نویسنده سائل در جمعه 90/8/27 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<